مسافرت محلات

 

 ما صبح زود راه افتا دیم اول از شهر قم رد شدیم

از آنجا پسته خریدیم داشتم در جاده می رفتیم که پدرم پایش را روی ترمز گذاشت وپایم

خیلی درد گرفت

تقصیره پدرم بود که به من نگفت کمر بندم را ببندم

ما به شهر دلیجان رسیدیم در جاده انار هایه خوش رنگی دیدیم بعد از آن انارها گرفتیم

چه قدر خوش مزه بود

بعد از مدتی به آبگرم محلات رسیدیم ودر آن جا در یک استخر آب شنا کردیم

وبعد از آب تنی خیلی گشنه مان شده بود ودنبال یک جا می گشتیم که د رمحلات در سر

چشمه نگه داشتیم

و نهار خوردیم جای شما خالی پدرم یک جوجه کباب درست کرد چه قدر خوش مزه بود

وخیلی چسبید

وبعد از نهار به طرف تهران به راه افتادیم

واین سفر یک روزه خیلی خوب بود

تازه شروع کردم

بنام خدا

من سینا یک پسر ۹ ساله کلاس سوم دبستان هستم

می‌خواهم با کمک پدرم و مادرم در اینجا خاطرات خوبم را بنویسم

تابعد